
چهارشنبه 28 ارديبهشت سينما تك مركز فرهنگي-هنري صبا با برگزاري نشست در خصوص تحقيق و پژوهش در تئاتر ايران پذيراي تني چند از بزرگان هنر تئاتر بود. در اين نشست اساتيدي همچون عزتاله انتظامي، دكتر مصطفي مختاباد، دكتر جهانگير نصري اشرفي, … حضور داشتند. در اين نشست كه به همت فرهنگستان هنر برپا شده بود، آقايان مختاباد و نصري اشرفي به سخنراني پرداختند.
چهارشنبه 28 ارديبهشت سينما تك مركز فرهنگي-هنري صبا با برگزاري نشست در خصوص تحقيق و پژوهش در تئاتر ايران پذيراي تني چند از بزرگان هنر تئاتر بود. در اين نشست اساتيدي همچون عزتاله انتظامي، دكتر مصطفي مختاباد، دكتر جهانگير نصري اشرفي, … حضور داشتند. در اين نشست كه به همت فرهنگستان هنر برپا شده بود، آقايان مختاباد و نصري اشرفي به سخنراني پرداختند.
 در ابتداي اين نشست دكتر مختاباد ضمن اشاره به عناوين و سرفصلهاي ساختار تاريخي پژوهشي تئاتر در ايران گفت:« متأسفانه بدون مديريت كافي، اين هنر به بيراهه كشيده شد و در نهايت آنچه كه امروز ما بايد به عنوان يك هنر تاريخي غني و پشتوانهدار به آن نگاه كنيم، با بيمهريهايي كه در طول تاريخ تا به امروز به آن شده، چيزي جز چند نام و داستان اسطورهاي كه در اذهان بسيار غريب جلوه ميكند باقي نمانده است. حتي امروز هم هيچ مركز تحقيقاتي، بودجهاي در خصوص پژوهش اختصاص نداده و مطالبي كه در دسترس است، حاصل زحمات افرادي است كه خودشان در اين زمينه بدون هيچگونه حمايت مالي فقط از روي عشق و علاقه به اين گونه تحقيقات پرداختهاند. باشد كه برپايي اينگونه نشستها مسئولين زيربط را بر آن دارد كه در خصوص اين هنر مهجور در ايران گامهاي مثبتي را بردارند.»
دكتر مختاباد در اين نشست ضمن مهم شمردن بحث پژوهش و تحقيق در فرهنگ اضافه كرد:« اين ساختار در دو سطح قابل تأمل است، 1. تحقيقات برنامهاي 2. تحقيقات پژوهشي .تحقيقات برنامهاي براساس گذشته و حال صورت ميگيرد و با اين رويكرد است كه بايد برنامههايي پلكاني را در جامعه طراحي كنيم . تحقيقات پژوهشي هم در يك شعاع بيشتر در حوزههاي آموزشي مثل دانشگاهها و مراكز آموزشي هدايت ميشود.»
 وي ادامه داد: «تحقيق و پژوهش در ايران در سال 1299 با تاسيس موسسه پاستور آغاز شد، چنانچه در سالهاي: 1330 ، 5 موسسه ؛ 1320 ،15 موسسه ؛ 1350 ، 50 موسسه و در حال حاضر در حدود 400 تا 500 موسسه پژوهشي تحقيقاتي در ايران دارا هستيم.»
وي در ادامه افزود: «ساختار پژوهش را در سه حوزه ميتوان بررسي كرد؛ 1. مديريت تحقيقات 2.سياست تحقيقات 3.مديريت فرهنگي. دانشگاهها در حيطة آموزش مشغول به فعاليت هستند و در اين روند با معضلاتي چون نبود امكانات، كارگاهها، برنامههاي تحقيقاتي واساتيد مجرب روبرو هستند كه در نتيجه افرادي كه از كانال دانشگاهها عبور ميكنند به علت نبود آموزش محوري به افرادي مجرب با مهارتهاي لازم تبديل نميشوند و به عنوان معلمان آموزشي ، نه در دانشگاهها بلكه در آموزشگاههاي عادي كارايي دارند.
در كشورهاي ديگر امكانات براي پژوهش مهيا است ولي در ايران چنين سيستمي وجود ندارد و حتي درحوزه مديريت تحقيقات هيچگونه فعاليت گستردهاي نشده و تنها در قالب گروههاي كوچكي در دانشگاهها خودنمايي كرده است.»
اين مدرس دانشگاه افزود: «در حوزه سياست تحقيقي هم كار خاصي انجام نشده و پايه و ساختار بررسي آن تعريف نشده است . در مديريت فرهنگي در خصوص پژوهش نمايش بايد اهداف را بشناسيم و آنرا دنبال كنيم.»
 دكتر مختاباد با اشاره به مقطعي از زمان و اتفاقاتي كه در آن دوره افتاده بود، گفت: «مصطفي افشار در كتاب سفرنامه پطرزبورگ خود شرحي بر تئاتر دارد كه در دوره قاجار ،آغامحمدخان وقتي براي كنترل تفليس به آنجا حمله ميكند، پس از تصرف آنجا سر تمام هنرمندان تئاتر را از تن جدا ميكند. پس از آن در چند دوره بعد ، هيئتي در اين خصوص مشتمل بر اميركبير، ميرزا آقاتبريزي و افشار به روسيه ميروند. در آنجا اينسه تن به تماشاي تئاتر علاقه بسيار نشان دادند و اين علاقه باعث شد نمايشنامهنويسان روسي، تئاتري را به زبان فارسي به روي صحنه ببرند. اين هيئت پس از بازگشت به ايران اقدامات مهمي را انجام دادند، چنانكه اميركبير دستور ساخت دارالفنون را داد، افشار اولين پژوهش در خصوص تئاتر را انجام داد و ميرزا اولين گونه از تئاتر را به اجرا درآورد.»
اين پژوهشگر تئاتر ادامه داد:« امر پژوهش در تئاتر و آموزش و ساخت سالن همچنين نگارش نمايش و به اجرا درآوردن آن در ايران به 200 سال قبل بازميگردد. در دوره مشروطه نوع و رويكرد به تئاتر تغيير ميكند. در آن دوره تئاتر، زباني براي بيان مسائل اجتماعي و سياسي ميشود، چنانكه قبل از رضاشاه تئاتر و تماشاي آن تبديل به يك پديدة خيريه شده بود و سياسيون و نخبگان كشور علاقه به اين هنر را افتخاري براي خود ميديدند. ولي با آمدن اين پادشاه ميبينيم كه اين چراغ كمنورتر ميشود و بزرگان و روشنفكراني كه ميتوانستند ذهنيات خود را به عامه مردم براي آگاه كردنشان القا كنند، از بين رفتند. چنانكه ديوان سالاري اين تفكر را از تئاتر به عنوان پديده انساني سلب كرد.»
 مختاباد در ادمه اشاره كرد: «پژوهش تئاتر در دنيا از يونان شروع شد و در دوره رنسانس كاملتر و آراستهتر شد. در اواخر قرن 18 و اوايل 19 ادبيات محوري در تئاتر در بخش صحنهايي بسيار مهم واقع ميشود و در قرن 20 جريان سمبليك و جديدي به وجود ميآيد و روز به روز نوتر ميشود.»
وي خاطرنشان كرد:« در عصر و جامعهاي كه سينما تلويزيون و اينترنت اينچنين مخاطبان را محصور كردهاند، اگر تئاتر بدون پشتوانه مديريتي باشد راه به جايي نميبرد و در نهايت دچار مشكلات غيرقابل جبران ميشود.»
دكتر جهانگير اشرفي به عنوان دومين سخنران اين نشست به بحث و صحبت در خصوص آئينوارههاي تاريخي كشور پرداخت و گفت: «آئينوارهها مدتهاست كه به ايستايي و سردرگمي رسيدهاند و به فراموشي سپرده شدهاند.»
وي بحث پيرامون مسائل هنري را بدون توجه به تاريخ پرفراز و نشيب ايران كه از دوران مادها تا دوره معاصر مورد هجوم دشمنان بوده است را غير ممكن دانست و گفت: « در زمان صلح است كه هنر هميشه به رشد و شكوفايي خود ميرسد و كشور ما را بيش از 700 حكومت در طول تاريخ به زيرسلطه خود بردهاند. بسياري از آئينها و نمايشهاي باستاني ايراني هرگز تكامل نيافتهاند. شاهد هستيم كه روم باستان زماني به تحقق كامل هنري رسيد كه كشورش در صلح بهسر ميبرد و مردم آن نقش تعيين كنندهاي در زندگي خود داشتند. همچنين دموكراسي كه در كشورشان وجود داشت موجب شد كه هنر، از جمله تئاتر شكل مناسبي به خود بگيرد. عامل مهم ديگر حمايت اشراف از هنر نمايش بود. در دوره بيزانس در مقاطع خاصي تئاتر در كشورهاي اروپايي رشد خوبي كرد ولي در ايران اين شرايط هيچگاه اتفاق نيفتاد و كشورمان پيوسته فاقد خودنمايي هنرمندان بوده است. با اين حال تئاتر در كشور ما با شكل و سياق تغيير يافتهاي كماكان در حال فعاليت است.»
 وي افزود: «نمايش در طول تاريخ ايران پيوسته به صورت فردي اجرا ميشده است و با توجه به درونمايهها و رويكرد دروني نقالها براساس تنها رويكرد فردي داشته كه اين جريان از قبل از اسلام شروع شده است. در تاريخ تئاتر ، ما مكاتب و سبكهايي داشتيم كه به بعضي از افراد اجازه ميداده كه مكاتب خاصي را به وجود آورده و در آن فعاليت كنند. تاريخ برخوانها، نقادهاي حماسي و اساطيري با سبك و سياق خود به اجرا ميپرداختند كه همين نمايشهاي فردي هم در مقطعي از زمان متوقف ماند و روند ادامه حمايت حيات آنها منقطع شد، ولي امروز در بعضي مناطق دور افتاده شاهد اين نمايشنامههاي تك نفري هستيم ؛مانند ديشماها، عاشيقهاي آذربايجان و شاعرهاي بلوچ.»
اشرفي ادامه داد: «تئاتر ما صد در صد نيازمند سازماندهي براي حفظ اين آخرين راويان است. تتاتر امروز غرب محصول ژرفنگري تاريخي آنها است كه در ايران چنين كاري هيچگاه انجام نشده است. ما در طول تاريخمان با دو دين مواجه هستيم كه همين امر روند رشد تئاتر را با تغييراتي مواجه كرده است. از دوره صفويه به بعد بسياري از نمايشهاي ما به دلايل ديني با وجود آزادي فعلي محو و از بين رفت و درحال حاضر ما خط و ربطهاي آن را گم كردهايم؛ تحولات تاريخي و تحقيقات اندك موجبات اين انقراض تاريخي هنر تئاتر را موجب شده است. به طور مثال يك نوع تئاتر به نام "گهوارهسازي" داشتهايم كه هماكنون منسوخ شده است. ما درحال حاضر هيچ مركز پژوهشي در زمينه تاريخ و فرهنگ هنر تئاتر نداريم و اين در حالي است كه بخشي از اين گذشته ميراث و اندوخته ما است كه بسيار هم ارزشمند است. »
دكتر اشرفي خاطرنشان كرد: «ما هنوز تعريف درستي از تئاتر سنتي در ايران نداريم و ايستايي تئاتر ايران به مديريت اين هنر مربوط ميشود و از آنجا كه تمام سازمانهاي هنري در اختيار دولت است بايد تكليف اين بخش كاملاً مشخص شود.»
|