سفری به دنیای خیالانگیز استاد داداش مهرآوری، استاد هنرهای سنتی و صنایع دستی کشورمان که آثارش در نگارخانه خیال صبا برپاست.
مولود زندینژاد
هر گاه دستهای هنرمندی عاشق، بر پیکر بیجان اشیا، نقش هستی برکشید، گویی به یُمن وجود خالقش، در آن روحی دمید و آن را از خاک بر افلاک نشاند. هنرمند حکایت عاشقی را دارد که در پی عشق خود سالها رنج میکشد و ممارست میکند تا آراسته به دانش و معرفتی شود که پروردگار در وجودش نهاده و او میخواهد روح زیباجوی خود را با آفرینش اثری سیراب گرداند و گوشهای از پرده اسرار معرفت الهی را با هنر خویش به نمایش بگذارد. در این میان، آثار هنرمندان سنتی تجلی رؤیت هنرمند از حقیقت، در مراتبی بالاتر از عالم محسوس، است. او روایتگر جهانی دیگر و عالمی فراتر از عالم مادّه، یعنی عالم خیال، است. این مهم را زمانی درک میکنید که سفری به دنیای خیالانگیز هنرمند کنید و با او و آثارش آشنا شوید.
چندی است که آثار خیالانگیز مینای شیشه، از استاد داداش مهرآوری، گالری خیال مؤسسه صبا را مزین ساخته است. در بدو ورود به نمایشگاه، ناخواسته به تحسین آثار میپردازی و روحت از هیجان و شلوغی خیابان ولیعصر جدا میشود و حس آرامشی در تو پدید میآورد. هر اثر گویی به دنیایی دیگر میکشاندت؛ تُنگهای مزین به نقوش گیاهی، گلدانهای زرین و طلاکاریشده با تراشهای زیبا، کاسههایی با نقوش برجسته و بافتهای حیرتانگیز، چراغهایی که ساعتها تو را پای خود میخکوب میکند و نفست که از دیدن این همه آثار شگرف بند آمده است و حس میکنی به زمانی دیگر تعلق داری و به دنیایی دیگر پیوند خوردهای.
در گوشهای از سالن نگارخانه، با مردی مواجه میشوی که بسیار آرام است و لبخندی از سر مِهر بر لب دارد. دیدن این چهره دلنشین تو را بیشتر به وجد میآورد. گویی سالها، همنشینی با شیشه روحش را صیقل داده و زلال و شفاف ساخته است. از او میخواهی که درباره آثارش توضیح دهد و او بیآنکه حس کند که تو شاید درک تخصصی از آثار نداشته باشی، شروع میکند به روایت این آثار؛ اینکه شیشهها چگونه و با چه ابزاری تراش میخورند، چگونه رنگآمیزی میشوند و نقوش از چه بنمایهای سرچشمه گرفتهاند و برای آنکه رنگ آثار ثبات یابند، چند بار باید در کوره گذاشته شوند. فقط کافی است که تصور کنی این شیشهها چگونه در آن حرارت نمیشکنند و این آثار چنین زیبا و فریبنده رنگگذاری میشوند.
استاد در لابهلای توضیحاتش از خاطرات آموزش و یادگیریاش میگوید: «در سال 1329، در محله مولوی تهران به دنیا آمدم و از دوران کودکی، ضمن آنکه مشغول تحصیل بودم، در کارگاه بلورسازیِ امید کار میکردم و علاقهام به شیشه و بلور از همان زمان آغاز شد؛ البته میناکاری در آن زمان بسیار کم انجام میشد و کیفیت امروزی را نداشت. این کارخانه تنها کارخانهای در آن زمان بود که ساخت و نقاشی و تراش را توأمان انجام میداد. در سال 1344، نزد استاد فارسی رفتم و به دلیل علاقهمندیام کار شیشه را تخصصیتر ادامه دادم و تلاش کردم تکنیکها و روشهای ایشان را بیاموزم. سال 1352، موفق شدم کارگاه شخصیام را تأسیس کنم و سال 1379 بود که گواهی درجهیک هنریام را دریافت کردم. در همان زمان، رشته شیشه در دانشگاه تأسیس شد و از من خواستند در آنجا به تربیت هنرآموزان و علاقهمندان بپردازم. خواسته یک استاد آن است که بتواند شاگردان بسیاری تربیت کند. امروز، در اصفهان، شیراز، تبریز و برخی دیگر از شهرها، شاگردانم، خود، استادند و در حال کار و آفرینشاند.»
حیرتت افزون میشود وقتی متوجه میشوی که استاد، برای آنکه به این درجه از دانش برسد، بیش از شش دهه از عمر خود را در این کار سپری کرده و همچنان آرام و استوار، بیآنکه لرزشی بر اندام داشته باشد، به کارش ادامه میدهد. او روشهای گذشته نقاشی روی شیشه را میشناسد و به کار میبرد و هر گاه نیاز است، دست به ابداع میزند و ساعتها به آزمایش میپردازد تا با درک روشهای جدید و یا مهارتهای ازیادرفته، شُکوه این هنر را زنده نگاه دارد.
استاد داداش مهرآوری دانش شیمی را یکی از الزامات یادگیری این هنر میداند و در این باره میگوید: «باید از دانش شیمی در این کار بهره بگیری و اکسیدات را بشناسی. استفاده از حرارت برای هر یک از کارها متفاوت است. در گذشته که کورهها مانند کورههای پخت آجر بود و درجه حرارت نامشخص، باید آن قدر تجربه و مهارت میداشتی تا بتوانی هم رنگ را به خوبی روی کار بنشانی و هم اثرت را سالم از کوره خارج کنی. من در آن زمان با رنگ سبز نشانهگذاری میکردم و هنگامی که اثر از رنگ سبز به رنگ قرمز درمیآمد، متوجه میشدم که پخت کافی است. کافی بود که اشتباهی کوچک کنید تا اثر و زحماتتان بر باد برود! اما امروزه این دغدغه وجود ندارد و کورههایی با قابلیتهای بسیار به بازار آمده و از رنج آن دوره کاسته شده است.» در واقع، در این سالها، رنگ و آتش و کوره همدم او در این جریان سیروسلوک هنری بودهاند.
استاد مهرآوری به آثاری موزهای اشاره میکند که در دوره ساسانی از تراش شیشه به یادگار مانده است؛ اما او کاربرد مینا روی شیشه را به دوره سلجوقی نسبت میدهد و اصل و ریشه این هنر را متعلق به کشورهای سوریه و مصر میداند.
ایشان، درباره آثاری که مزین به نقوش طلاکاریشدهاند، میگوید: «طلا، در حالت مایع، روحی بوده و پس از پخت نیز کاملاً یکنواخت و مسطح میشود. برای آنکه آن را به حالت برجسته درآوری، باید بعد از ایجاد نقوش و خشکشدن لعاب، طلا را روی آن به کار ببری. اگر لعاب زیرین بیش از طلاکاری پخته نشود، بهعلت مغایرت لعابها در کوره، طلا سیاه میشود و از بین میرود.» همین بس که متوجه شوید که این کار چقدر حوصله و دقت و ذکاوت میخواهد.
او به اثری دیگر، که شامل سینی و استکان و نعلبکی به رنگ بنفش است، اشاره میکند و درباره آن توضیح میدهد که این مجموعه ابتدا بیرنگ بوده و با رنگ لاستر و تینر رنگآمیزی شده است. سپس نقوش بر روی آن اجرا شده تا رنگها یکدست شود و طرحی مرمری به آن بدهد.
او معتقد است نقش باید بر جان اثر بنشیند و هر اثری نقشی نسبت به بنمایه وجودش میطلبد که او این دریافت را هم از آثار گذشتگان و هم از جهان هستی الهام میگیرد.
استاد داداش مهرآوری کولهبار دانش خود را در کتابی با عنوان هنر مینای شیشه، با کمک تنی چند از استادان و پژوهشگران، گردآوری کرده تا دانش این هنر، بهصورت سندی مکتوب، برای یادگیری عاشقان این هنر، مانا و جاودان به یادگار بماند. او در پایان صحبتهایش درباره دلیل پدیدآمدن این کتاب، که همزمان با برپایی نمایشگاهش رونمایی شد، میگوید: «متأسفانه دانشگاهها بسیاری از مواد و متریال را بهعلت گرانی نمیتوانند برای هنرآموزان فراهم سازند و برخی اوقات، آموزش، به همین علت، ابتر خواهد ماند؛ مگر اینکه هنرجویی خود بخواهد این تکنیکها را بیاموزد. این امر سبب شد تا این کتاب فراهم شود.»
اگر میخواهید به دنیای خیالانگیز استاد داداش مهرآوری سفر کنید، این نمایشگاه تا پایان اردیبهشت 1403، در نگارخانه «خیال» مؤسسه صبا، برای علاقهمندان به هنر مینای شیشه، برپا خواهد ماند.
تصاویری از آثار نمایشگاه
|