همايش ملي«اقتصاد هنرايران» نيمروز شنبه 9 اسفند با سخنراني علي معلم دامغاني، رييس فرهنگستان هنر، در تالار ايران افتتاح شد. همايش ملي«اقتصاد هنرايران» نيمروز شنبه 9 اسفند با سخنراني علي معلم دامغاني، رييس فرهنگستان هنر، در تالار ايران افتتاح شد.
به گزارش روابط عمومي فرهنگستان هنر، همايش ملي «اقتصاد هنر ايران» با سخنراني رييس فرهنگستان هنر و حضور پژوهشگران، گالریداران، هنرمندان، دانشجويان و علاقه مندان در تالار ايران اين فرهنگستان افتتاح شد. رييس فرهنگستان هنر با اشاره به شاهد مضاعف بودن خود به لحاظ هنرمند بودن گفت: ای در میان جانم و جان از تو بیخبر از تو جهان پر است و جهان از تو بیخبر «چون خودم توليدكننده هنر هستم و هم در روزگاري زندگي ميكنيم كه هنر به عنوان يك كالا در جهان خريد و فروش ميشود، بايد حق و حقوق و حدود اين مسئله هم در فقه اسلامي و هم در قوانين ايران و جهان روشن شود.» وي ادامه داد: «هنر تابع هيچ قائده اي نيست، چنانكه در گذشتههاي دور بوده است، البته هنرمندها در عين محروميت محروم نبوده اند. يعني برگزيدگان و كساني كه صاحب صلاحيت بودند به وسيله حكومتها، قدرتها و ثروتمندها استخدام ميشدند، براي سفارشاتي كه آنها داشتند درحالي كه روزگار ما هنر سفارشي را نميپسندند. از اين جهت بايد بعضي از مسائل روشن شود. من به طور خلاصه چند موضوع را ذكر ميكنم، انشالله كه اهل تحقيق آينها را به عنوان شهادت تلقي ميكنند يا در سخنانشان منعكس ميكنند و يا در جزوه اي كه در اين زمينه در دست تهيه دارم در آن لحاظ خواهم كرد.» وي با اشاره به اين كه در اين فرصت محدود درباره ماهييت هنر سخني نميتوان گفت ادامه داد:«آيا هنر يك كار فيلسوفانه انساني است، آيا الهام است؟ آيا هنرمندها از آسمان بهره ورند؟ هرچه هست باشد يا هر چه كه باشد، بحث امروز راجع اثر هنري است كه به عنوان كالا تلقي ميشود.» رييس فرهنگستان هنر با اشاره به صفر در رياضي، نقطه در هندسه و نقطه در ابجد يعني حروفي كه كلمات با آن نوشته ميشود، افزود:«شما به خصوص امروز كه با كامپيوتر آشناييد؛ قصه صفر و يك و آغاز كار همه ماجراها را ميدانيد. در هنر اگر صفريا نقطه را به سمت پايين بكشيم الف نوشته ميشود و اگر الف را بياندازيم ب و همچنان در حروف ابجد، از الف كه يك است تا ي كه ده است، دهگان و تا صدگان و نهايت حساب بشريت اين قصه ادامه دارد.» معلم ادبيات و هنرهاي كلامي را نتيجه كلمات دانست و گفت:«شعر اينگونه ساخته ميشود، نثر اين گونه نوشته ميشود، رمانها و حتي ترانههايي كه موسيقيدانها استفاده ميكنند و سناريوها و نمايش نامههايي كه هنر سينما و تئاتر از آن بهره ميبرند، هنر كلامي هستند. اما در بقيه هنرها هم اگر همين نقطه را در هندسه ادامه دهيم نيمخط و خط ساخته ميشود و خط اگر به سمت بالاكشيده شود، سطح به وجود ميآيد. همه تصاوير نقشها، نقاشيها، عكسها در سطح ايجاد ميشوند. هندسه را ميشود قدري ادامه داد و طول و عرض سطح را در ارتفاع تبديل به تجسمي كرد، آنوقت از يك ابزار ساده اي كه در سنت ساخته ميشد تا پيچيده ترين طرحهايي كه امروز در صنعت براي كارهاي بزرگ ايجاد مي شود. همه در دايره هنر تجسمي قرار دارند و هنر تجسمي امروز گرانترين نوع هنرهاي جهان ماست، بيشتر هم در زمينه صنعت رواج دارد؛ ولي هنوز سنت هم معماري را با خود نگاه داشته است. نوعي مجسمه سازي كه ديگر بت تراشي نيست در تجسمي موجود است و نقوش انتزاعي كه در كاشيها و قاليها هستند كه معاني اش بر خيليها پوشيده است؛ وجود دارند و قابل بررسي اند. به هر حال يا خط است يا نقاشي است و يا هنرهاي تجسميِ سنتي و صنعتي .آثار هنري را غالبا همه ما مي شناسيم آنچه در نمايشگاههاي هنري و فروشگاهها و موزهها عرضه مي شود. اينها قطعا يك روز به وسيله هنرمندي ايجاد ميشوند.» وي با طرح اين پرسش كه مالك اثر هنري كيست؟، افزود:«مالكيت حقيقي هنر متعلق به چه كسي است؟ كسي كه توليد ميكند؟ دلال هنري؟ صاحب نمايشگاه ؟ صاحب موزه ؟... آيا هنرمند تماما فرديت محض است كه تمام مالكيت ازآن اوست؟ و يا نه يكي از افراد اجتماع است كه اثري هنري يك بخشي اش متعلق به هنرمند است و بخش مهمتري از آن به مردم اختصاص دارد و چون اين بخش ناديده گرفته شده در نتيجه حق فردي هنرمند هم زير پا گذاشته شده است.» رييس فرهنگستان هنر با ذكر مثالي از حقوق عمومي در مورد انفال و اموال عمومي گفت:«انفال شامل اراضي كه درصحرا است و يا رودخانههايي كه جاري است، ميشود. اگر كسي زميني را تحديد كند، يعني دور آن زمين سنگ چين بچيند و از رودخانهاي كه متعلق به همه است كانالي جدا كند و آن زمين را آباد كند، مسلما آن آبادي تا آباد است متعلق به اوست؛ ولي آن شخص صاحب زمين نيست. صاحب زمين مردم اند؛ صاحب زمين حكومتها هستند كه از ناحيه مردم برگزيده ميشوند. حال با اين مثال، آيا هنرها هم ميتواند اين قائده را رعايت بكند؟ آيا شعر همه اش متعلق به من است و من ميتوانم بگويم شعرمن؟ يا نقاشي همه اش متعلق به يك نقاش است و همچنين سينما و موسيقي...اين كه سهم مردم چقدر است و سهم هنرمند چقدر؟» معلم با اشاره به يكي از هنرمندان موسيقي ايران، افزود:«ايشان كه وارث رديف سنتي ماست، كسيكه استادان بسيار سنتي را براي آموختن رديف موسيقي ديد، زحمت كشيد و آموخت و از اين بالاتر به بسياري اين رديف را تعليم داد. هنرمند با وقاري كه ما او را به عنوان يكي از سالاران ايران ميشناسيم و ارجمند ميداريم اما در يك ماجرا ناگهان به رسانه عمومي اعلام كرد كه بعضي از آثار مرا پخش نكنيد! اين سخن از زبان ايشان، مثل آن است كه من بگويم شعر متعلق به من است. آيا رديف موسيقي جزو دارايي ملت است يا دارايي شخص؟ آيا رودخانه ادبيات و شعر كه از دوران رودكي و قبل از او جاري است، ميتوانم ادعا بكنم كه متعلق به من است؟ يا نه من هم كانالي از اين رودخانه جدا و منطقهاي را آباد كردهام و از شهرتش نيز برخوردار بودهام. چنانكه موسيقي و رديف موسيقي متعلق به مردم است و فلان هنرمند ميآموزد و به شهرت مي رسد و بهره برداري مالي ميكند و حتي جاودانه ميشود، اما آيا اينجا بشريت بايد از حق خودش چشم بپوشد؟ اين چشم پوشي از ناحيه مردم بزرگوارانه هميشه وجود داشته است، اما اين اصلا به نفع هنرمند نيست، زيرا اگر جامعه حق خود را ثابت كند حق هنرمند هم به اندازه فرديتش محترم شمرده ميشود، در حالي كه الان اينگونه نيست. آثار هنري يا نتيجهاش به وسيله تاجران آثار هنري و آدمهايي غيرخود هنرمند دست به دست ميشود و به قيمتهاي آنچناني به فروش ميرسد و برخورداري هنرمند حتي گاهي به اندازه يك اسم هم نيست چون اسم او در ارقام گم ميشود. در باب اقتصاد هنر هم قوانين موضوعه، هم فقه اسلامي بايد حكم كنند كه اين معني با يك نوع فراموشي برخورد كرده است.» وي با اشاره به علت هاي 4گانه ارسطو براي شي ادامه داد:«در شعر و نقاشي و موسيقي هنرمند چون اراده معطوف به ايجاد هم علت فاعلي است و هم علت غائي. اين هنرمند است كه مثل كشاورز تشخيصاش اين است كه باغ گيلاس ايجاد كند يا باغ سيب. اين حق برايش مسلم است. در ادبيات فارسي هم از رودكي تا به حال من سهم خودم را آنچنان كه ميخواهم پرورش ميدهم و بايد اين محترم شمرده شود، اما اين قضيه سبك شعر نيست. در دنيا نسبت به سبك هم قدري ساده انديشي وجود داشته در سبك ما يك كليتي ميشناسيم و در آن كليت يك جزو ديگر هم قابل تشخيص است ولي آنچه نهايي است و ارزش تشخيص دارد، از نظر ها دورو مخفي ست.» معلم ادامه داد:«همه شنيده ايد كه در ادبيات فارسي سبك هاي مختلف وجود دارد اما واقعا آيا شعرا خودشان اينها را قبول دارند؟ حافظ شاعري است كه در فارس به دنيا آمده و شاعر منطقه عراق است، از هركه بپرسيد ميگويد شاعر سبك عراقي ست اما اين شاعر سبك عراقي براي اين كه از سعدي متمايز شود ميگويد: استاد سخن سعدي است نزد همه كس اما دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو يعني سبك عراقي كليت متن من است، اما طرز من طرزي است كه متعلق به كرمان و خواجوي كرماني است. اما هر دوي اين شاعراي چيز ديگري دارند كه مشخصات شاعري هر كدام در آن وجود دارد و آن اسلوب شاعر است. اسلوب شاعر را ادبا بحث نكردند و متاسفانه اين قضيه در زندگي شاعران، نقاشان و مجسمهسازان آنقدر مهم است كه شناسايي اثر و اين كه شخص مبتكر و هنرور است و به هنر چيزي افزوده است يا كاسته است نه از سبك او معلوم ميشود، نه از طرز او، چون در سبك و طرز تقليد ميكند و در اسلوب مبتكر است.» علي معلم ادامه داد:« اينكه اين روزها بعضي در تلاشند هنر را صد درصد فلسفي جلوه دهند يا فرايند روانشناختي آنچناني براي بعضي از مسايلي كه در درون بشر است؛ بياييد قناعت كنيم كه اين كالاست؛ اما اين كالا حداقل دو بخشاش در دست هنرمند است: مبدا و منتها. مبدا كه علت فاعلياش اوست و بايد عزم اين كار كند تا اتفاق بيافتد. حال به تحصيل هنر كار نداريم. فرض ميكنيم يك نفر هنرمند به دنيا آمده است او بايد عزم كند نقاشي بكشد و شعري بگويد و غايتي هم براي شعر و نقاشي خود قائل باشد. او اثري ايجاد ميكند كه اين اثر مثل آثار ديگران نيست در كليت نقاشي و شعر است ولي متعلق به اوست. اين تعلق كجاست و مالكيت راچگونه اثبات ميكنيم تا به اقتصاد هنر بتوانيم، بپردازيم و حق هركس را آنچنان كه عادلانه است، بدهيم. مردم از تاجران هنر بيشتر با كلمه دلالان سخن ميگويند، چون راضي نيستند اين تجارت را عادلانه نميدانند، نه در كشاورزي، نه در دامپروري و نه در هنر.تاجران بهره اصلي را از هنر دارند و بعد از آن موزهها و نمايشگاهها از كنار زحمت و رنج هنرمندان بهرههايي دارند كه اين بهرهها چون بخش عمومياش در نظر گرفته نشده، هيچ نتيچهاي براي هنرمند ندارد.» وي در پايان از موسسههاي وابسته به فرهنگستان هنر خواست تا اين حق مالكيت در نظر گرفته شود . |
||
نام : | |
ایمیل : | |
*نظرات : | |
متن تصویر: | |