• چهارشنبه ١٤ آذر ١٤٠٣
  • En

آرم فرهنگستان هنر
اخبار > وجه اشتراک همه ابژه‌ها وجه هنری آنهاست


«هنر و ابژه» زیر ذره‌بین معنا‌شناس
وجه اشتراک همه ابژه‌ها وجه هنری آنهاست

 

انسان و ابژه و هویت فرهنگی سه عنصر مهمی‌‎اند که دست در دست هم تعاملات اجتماعی را شکل می‌دهند.

انسان و ابژه و هویت فرهنگی سه عنصر مهمی‌‎اند که دست در دست هم تعاملات اجتماعی را شکل می‌دهند.

حسین مهدلو- همایش «هنر و ابژه: رویکرد نشانه‌شناختی» به همت معاونت ‌پژوهشی و هنری فرهنگستان هنر در اسفندماه سال‌ جاری برگزار خواهد شد. برای تبیین موضوع همایش با دبیر علمی این همایش، حمیدرضا شعیری، نشانه‌معنا‌شناس و استاد دانشگاه تربیت مدرس، گفت‌وگویی کردیم که آن را در ادامه می‌خوانید.
***
در ابتدای صحبت از ابژه هنری و ایده برگزاری این همایش برای مخاطبان ما بفرمایید و اینکه هدف از برگزاری این همایش چیست و چه رویکردی را دنبال می کند؟
در بحث برگزاری همایش و اهداف آن، این نکته‌ بسیار مهم این است که انسان‌ها به‌مثابه سوژه فردی و سوژه‌ اجتماعی در حوزه‌ نشانه و معنا قلمداد می‌شوند. ما انسان خنثی یا انسان بدون برنامه و بدون هدف یا انسانی که مجموعه‌ای از ارزش‌ها در زندگی‌اش وجود نداشته باشد نداریم؛ بنابراین اگر انسانی با ویژگی‌های هدفمندی و نشانه‌مندی و نشانه‌گیری باشد، چنین انسانی کنشگر است. اما انسان کنشگر را ابژه‌ها احاطه کرده‌اند و همین امر رابطه انسان با جهان را متحول می کند. این همایش قصد دارد نقش ابژه‌ها را در زندگی انسان و تعاملات او با جهان هستی و جهان گفتمان بررسی کند.

میان کنشگران و ابژه‌ها چه رابطه‌ای است و مطالعه این رابطه چه اهمیتی دارد؟
کنشگرها به کنشگرهای فردی و جمعی تقسیم می‌شوند که در کنار هم در حال زیست‌اند. نکته‌ بسیار مهم این است که همه‌ این کنشگران را ابژه‌های مختلفی احاطه کرده‌اند و زندگی انسان همواره با ابژه‌ها پیوند خورده است و ابژه‌ها زندگی انسان را احاطه کرده‌اند؛ بنابراین موضوع از این حیث قابل‌مطالعه است که به این سؤالات پاسخ دهد: چگونه ابژه‌ها تولید معنا می‌کنند؟ ابژه‌ها در زندگی ما و به‌خصوص انسان مدرن چه نقشی ایفا می‌کنند؟ چگونه رابطه‌ انسان و ابژه شکل می‌گیرد و این رابطه چگونه گسترش پیدا می‌کند؟ گستردگی این رابطه وابسته به چه عناصری است؟ چگونه از کنارِ این رابطه‌ها ارزش تولید می‌شود؟ تعامل انسان و ابژه در چه سطحی انجام می‌گیرد؟ ابژه‌ها درون یک فرهنگ تابع چه شرایطی شکل می‌گیرند و تابع چه شرایطی گسترش می‌یابند و نقش ایفا می‌کنند؟ رابطه انسان و ابژه، به‌خصوص در جوامع امروز، درونِ فرهنگ، تابع چه عناصر و شرایطی است و چگونه این رابطه تولید معنا می‌کند؟ چگونه ابژه‌ها در یک فرایند گفتمانی می‌توانند حتی رابطه‌ انسان با جهان و هستی را دچار تغییر و تحول کنند؟

در مطالعات ابژه‌ها و انسان چه عناصری مورد پژوهش قرار می‌گیرد؟
ابژه‌ها تولید می‌‌‌شوند و شکل می‌گیرند و وقتی شکل گرفتند، با انسان‌ها رابطه ایجاد می‌کنند. این رابطه باید مورد مطالعه قرار گیرد که در این مطالعات فرهنگ و هویت هم مد نظر قرار می‌گیرند. انسان و ابژه و هویت فرهنگی سه عنصر مهمی‌اند که دست در دست هم در تعاملات اجتماعی قرار می‌گیرند و در درون زندگی انسان سبک زندگی تولید می‌کنند. چون رابطه تولید می‌کنند، این رابطه رفته‌رفته به تولید سبک زندگی منجر می‌شود و ابژه‌ها قادرند که این سبک زندگی‌ها را شکل دهند، به تثبیت برسانند و حتی در فروپاشی سبک‌های زندگی هم نقش ایفا کنند. به همین دلایل بحث ابژه‌ها خیلی مهم است و این همایش در پی مطالعه‌ این ویژگی‌هاست.

چرا در مبانی فراخوان همایش وجه اشتراک همه ابژه‌ها را وجه هنری آنها گذاشته‌اید؟
هر ابژه‌ای که شکل می‌گیرد دارای ابعاد، جنس، ماهیت، رنگ، فرم و ساختار است که اگر اینها را در نظر بگیریم، ابژه ویژگی هنری پیدا می‌کند. به¬عنوان مثال شما ابژه فرش را در نظر بگیرید که در فراخوان همایش هم ذکر شده است. وقتی از فرش صحبت می‌شود، علاوه بر مباحث رنگ، ساختار و فرم، دلالت‌هایی در تاریخ، فرهنگ، قومیت، انسان و طبیعت وجود دارد که این ابژه توانسته همه اینها را یک‌جا جمع کند؛ بنابراین ابژه ماهیتی فرهنگی، هویتی و تعاملی دارد. به‌عنوان مثال ابژه‌ای ساده‌تر مثل کتاب را در نظر بگیرید که علاوه بر محتوا که کارکرد علمی، فرهنگی و هویتی دارد، ساختار نیز دارد که شامل اندازه، جنس، کاغذ و جلد، بافت کاغذ، گرافیک جلد و متن و مباحثی از این دست می‌شود؛ پس ابژه کتاب کارکرد هنری نیز دارد. با این نگاه ابژه‌ای وجود ندارد که بتوان وجه هنری را از آن برداشت و حتی از آن غافل ماند. این وجه هنری در جهان امروز برای ابژه‌ها بسیار مفید است و ارتباط و تعامل انسان‌ها با ابژه‌ها وابسته به کارکردهای هنری ابژه است؛ بدین معنی که رنگ، ابعاد، فرم و ساختار ابژه در انتخاب انسان‌ها تأثیر می‌گذارد و انسان با توجه به این ویژگی‌ها بین دو ابژه یکی را انتخاب می‌کند. پس وجوه هنری ابژه بسیار مهم است و نمی‌توان از آن غافل ماند.

ابژه‌های نمادین و ابژه‌های مدرن چگونه در محورهای مطالعاتی این همایش بررسی می‌شوند؟
ابتدا لازم است ابژه‌های نمادین و مدرن را تعریف کنیم. ابژه‌‌های مدرن ابژه‌‌هایی‌اند که می‌توانند زندگی مستقل داشته باشند، مانند ربات‌ها که انواع و اقسامی از ریزترین تا درشت‌ترین دارند. ربات‌ها زندگی مستقل دارند؛ بدین معنی که حتماً لازم نیست کنار انسان‌ها باشند، می‌توانند دور از انسان‌ها قرار بگیرند و بر اساس برنامه‌ای که به آنها داده می‌شود عمل کنند و نقش ایفا کنند. اما ابژه‌های نمادین ابژه‌هایی‌اند که در ارتباط با تنِ انسان و همراهِ انسان‌اند؛ در اندازه‌ و ابعاد بدن انسان شکل گرفته‌اند. مثال خیلی ساده‌اش عصا است. عصا در اندازه و ابعادی درست شده که انسان را همراهی کند، یعنی انسان بتواند به آن تکیه کند. حالا همین عصا که کاملاً کاربردی است، جنبه نمادین هم دارد؛ یعنی به‌عنوان نماد خِرد، ریش‌سفیدی و حتی قدرت نیز شناخته می‌شود. در واقع این جنبه‌ نمادین ابژه‌ است و خیلی از ابژه‌ها‌ چنین کارایی‌ای دارند. پس به‌علت این تفاوت‌هاست که این دو دسته را از هم تفکیک می‌کنیم.

این موضوع در محورهای فراخوان مشهود است. آیا جدال و تعامل و گفتمان میان انسان و ابژه در اولویت مطالعات قرار دارد؟
سؤال شما درباره تعامل و ارتباط بین ابژه و انسان است که در سؤالات قبلی قدری به آن پاسخ دادم و گفتم که چرا انسان با ابژه تعامل دارد. حتی من به گفت‌وگوی بین ابژه و انسان اعتقاد دارم؛ یعنی ما با ابژه‌ها به‌نوعی گفت‌وگو می‌کنیم؛ حالا این گفت‌وگو الزاماً این‌گونه نیست که ما به‌صورت کلامی با هم صحبت کنیم، بلکه وابسته به ارتباطی است که ما با ابژه برقرار می‌کنیم. بعضی از ابژه‌ها را ما حتی نمی‌توانیم از خودمان دور نگه داریم و دوست داریم که همواره در زندگی همراهمان باشند که البته وابسته به نقش فردی و اجتماعی آن ابژه است. به‌عنوان مثال یک نگهبان محیط‌زیست یا یک شکارچی که به¬واسطه‌ شغلش دائم در جنگل تردد و حضور دارد، ابژه‌ای مانند چاقوی کوچک یا جبیی را لحظه‌ای نمی‌تواند از خود جدا کند، چراکه هر لحظه ممکن است به آن نیاز پیدا کند؛ پس با توجه به کارکرد ابژه برای انسان، گاهی اوقات ابژه می‌تواند حتی بیشتر از یک همراه باشند و به‌ بخشی از وجود کنشگر تبدیل شوند؛ یعنی انسان بدون آن ابژه دارای نقص است؛ بنابراین بعضی از ابژه‌ها در فرایند به‌کمال‌رسیدن و کامل‌شدن انسان و کنشگر نقش ایفا می‌کنند. مثالی از مسائل روز جامعه می‌زنم: ماسک را در نظر بگیرید. امروز ماسک تبدیل به ابژه‌ای شده است که گویا انسان بی آن ناقص و در خطر است؛ یعنی اگر ماسک نزند، ممکن است ویروس به او منتقل و دچار بیماری شود. پس ماسک باید انسان را همراهی کند تا انسان دچار آسیب نشود. پس ماسک امروز بخشی از وجود انسان شده و کنشگر انسانی بی آن احساس نقص می‌کند. پس این فرایند نشان می‌دهد که بعضی از ابژه‌ها نه‌تنها همراه انسان‌اند، بلکه معنایی فراتر از همراهی دارند و نقش تکمیلی ایفا می‌کنند.

«انسان ـ ابژه» که لزوماً از علوم انسان‌شناختی وام می‌گیرد، از چه زمانی مورد مطالعه جدی و تأثیرگذار قرار گرفت و چه علومی برای تعریف این علم بینامتنی قدم پیش گذاشته‌اند؟
در مباحث معناشناختی و نشانه‌معناشناختی، جواب این پرسش که ابژه‌ها چگونه وارد حوزه‌ زندگی انسان‌ها شدند این است که ابژه‌ها ابتدا در ساختارگرایی مورد مطالعه قرار می‌گرفتند؛ به همین علت بیرون و جدا از انسان در نظر گرفته می‌شدند؛ یعنی روایت مبتنی بر این بود که انسان ابژه را فتح می‌کند. به اعتقاد ساختارگراها، روایت یعنی کنشگر، وارد صحنه می‌شود و ابژه‌ای را هدف قرار می‌دهد و برای رسیدن به هدف، برنامه‌ای کنشی یا فرایندی روایی را به اجرا می‌گذارد تا به ابژه نزدیک شود و نهایتاً با در اختیار قرارگرفتن ابژه فاتح ابژه می¬شود؛ یعنی تسلط انسان بر ابژه. اما رفته‌رفته با واردشدن مباحث انسان‌شناختی و پدیدارشناختی و قوم‌شناختی و ... وارد فرایندی شدیم که دیگر ابژه بیرون از انسان قرار ندارد و راهی برای رسیدن به درون خود، تحلیل خود، دریافت خود و شناخت خود شد و از طریق ابژه‌ به ماهیت وجودی خود رسیدیم. به بیان دیگر، حالا دیگر ابژه بیرون از انسان قرار ندارد، بلکه در درون او و همراه او شکل می‌گیرد و به معنا می‌رسد. در واقع، ابژه از شرایط بیرونی به شرایط درونی حرکت کرد و در این مسیر از ساختارگرایی محض و ساختارگرایی سخت به ساختارگرایی نرم و سپس به نوعی پساساختار تبدیل شد و در مسیر این حرکت از داده‌ها و از رویکردهایی مانند پدیدارشناسی، انسان‌شناسی و گفتمان‌شناسی استفاده شد و ابژه وارد بعضی از مباحث فلسفی و کارکردی زبان هم شد؛ بنابراین امروز وقتی صحبت از تعامل ابژه و انسان می‌شود، نمی‌توان از مباحث انسان‌شناسی، پدیدارشناسی، وجودشناسی، قوم‌شناسی و حتی بعضی از مباحث فلسفی و تاریخی غافل شد و آنها را نادیده انگاشت. به¬عنوان مثال فرش نه‌فقط یک ابژه است، بلکه نحوه تعامل ما با محیط و نحوه دریافت ما از هستی به آن وابسته است. بی وجود فرش در محیط، بخشی از توانایی ادراکی ما، مانند هیجان عاطفی و یا انگیزه تعاملی، ناقص می‌ماند.

دستاوردها و تأثیرات برگزاری چنین همایشی در حوزه هنر چیست؟
درباره نتایج و دستاوردهای همایش باید منتظر بمانیم و الان نمی‌توانیم قضاوت کنیم، یعنی وقتی همایشی برگزار می‌شود، جامعه علمی مرتبط باید درخصوص دستاوردهایش قضاوت کند. اصلاً دستاوردهای حوزه علوم انسانی برعکسِ علوم زیستی و تکنولوژیکی فوری به‌دست نمی‌آید؛ در حوزه علوم فنی، ابژه‌ که شکل می‌گیرد، بلافاصله وارد بازار می‌شود و مورد استفاده قرار می‌گیرد و دستاورد آن ملموس است؛ ولی در حوزه علوم انسانی، بحث فرایند ذهن، دریافت، ادراک و اندیشه وجود دارد؛ بنابراین اینها باید مورد تعامل قرار بگیرند و سپس در طول یک دوره در چالش با دیدگاه‌های دیگر قرار بگیرند و سپس دستاورد آنها به¬طور طبیعی در درون یک جامعه خودش را بروز دهد؛ پس این‌گونه نیست که ما بلافاصله بتوانیم دستاوردی محسوس و ملموس از نتایج همایشی که محورش اندیشه است، به¬دست بیاوریم. اما به هر حال، کارکرد مطالعه‌ ابژه‌ها، شرایط ارتباط انسان با ابژه‌ها، نقش آنها در زندگی امروز انسان، تنوع و گسترش ابژه‌ها در فضای تعاملات اجتماعی، بی‌شک این دستاورد را دارد که ما بفهمیم چگونه سبک زندگی ما تحت تأثیر ابژه‌ها قرار دارد، چگونه ابژه‌ها بیدارند و چرا بیدارند، چرا معنا بی درنظرگرفتن رابطه انسان با ابژه غیرممکن است، و مهم‌تر از همه چرا و چگونه گفت‌وگوی انسان و ابژه راه را برای خلق روایت حضور انسان درون هستی هموار می‌کند.

لطفاً این مسئله را توضیح دهید.
مثال دیگری که شاید به بحث کمک کند ابژه‌ای به ‌نام خودرو (اتومبیل) است. به نظر بنده خودرو نه‌فقط یک ابژه است، بلکه انسان با خریدش آن را فتح می‌کند. مگر با خودرو ایجاد هویت نمی‌شود؟ (راجع‌ به درست یا غلط بودن این موضوع الان قضاوت نمی‌کنم.) مگر امروزه خودرو نشان‌دهنده کلاس و طبقه اجتماعی انسان نیست؟ مگر خودرو برای ایجاد رفاه نیست؟ مگر خودرو بحث ارتباط انسان با زمان و مکان را تغییر نمی‌دهد؟ مگر خودرو دارای نظام زیبایی‌شناختی نیست؟ مگر با خودرو و نوع آن نیست که انسان درون یک جامعه خودش را بر دیگری چیره و مسلط می‌داند؟ آیا خودرو رابطه‌ی انسان¬ها را با هم بازتعریف نکرده و نمی‌کند؟ خودرو با چه ویژگی‌ها و بر اساس چه شرایطی این کار را می‌کند؟ مگر خودرو یک ابژه اقتصادی بسیار مهم نیست که حتی در نظام اقتصادی بعضی فرهنگ‌ها، مثل فرهنگ ما، یک سرمایه محسوب شده و در طول زمان می‌تواند یک اندوخته ایجاد کند؟ همین خودرو رابطه ما با زمان (سرعت و کُندی) و مکان (مکان‌‌های حاشیه‌ای و مرکزی) را تغییر می‌دهد؛ بنابراین بحث ارزش مادی خودرو یک بحث مفصل دیگر در کنار دیگر مباحث مربوط به خودرو است. علاوه بر اینها، وقتی از خودروهای مخصوص مسابقات صحبت می‌شود، این بحث پیش می‌آید که چگونه خودرو قادر است در یک مسابقه و رقابت جایگاه انسان را از صفر تا صد تغییر دهد؟ از این مثال می‌خواستم این نتیجه را بگیرم که اگر خودرو به‌عنوان ابژه‌ می‌تواند ایجاد برتری کند و سطح حضور انسان در تعاملات اجتماعی و نظام‌های فرهنگی را ارتقا دهد، این توانایی قابلیت مطالعه در ابعاد مختلف را دارد.

از ویژگی‌های برجسته همایش اگر نکته‌ای هست، بفرمایید.
نکته دیگری که در وجه هنری تعاملات انسان و ابژه قابل‌ذکر است اینکه انسان می‌تواند با دخالت در زندگی ابژه آن را منعطف و سیال کند؛ یعنی اگر سیالیت را برای ابژه‌ها بپذیریم، این سیالیت را هنر ایجاد می‌کند. برای روشن‌شدن موضوع می‌توانم از برج پیروزی در خیابان شانزلیزه پاریس به‌عنوان مثال استفاده کنم. اگر این برج پیروزی را به‌عنوان یک ابژه و بنای معماری بسیار معروف ثبت‌شده جهانی در نظر بگیریم، این ابژه دارای نقش‌هایی بسیار، ازجمله تاریخی و هنری، بوده و هست. ولی الان مشاهده می‌کنیم که هنرمندان کل بنای برج را با یک لایه پوشش سفیدرنگ پوشانده‌اند که در زبان عامیانه یکی می‌گوید برج قنداق شده، یکی می‌گوید لباس عروس به تن کرده، دیگری می‌گوید پنهان شده و تعابیری از این دست. در واقع، این برج الان با نورپردازی‌های متفاوت شبانه جلوه‌ هنری مدرن و معاصر از خود نمایان می‌سازد و در حال تجربه زندگی متفاوتی است که منشأ اینها فقط یک حرکت هنری هست. این مثال را زدم که بگویم ابژه‌ها در ارتباط هنری و در تعامل با هنر شایسته انعطاف و شایسته‌ تغییر و جابه‌جاشدن هم هستند؛ یعنی هنر می‌تواند ابژه‌ها را جابه‌جا کند؛ به همین دلیل است که امروز برج پیروزی در شانزلیزه اثر هنری متفاوتی با دیروز است. این برج ضمن اینکه وجوه اسطوره‌ای و تاریخی و هنری خود را، که قبلاً داشته، از دست نداده و آنها را فعلاً زیرِ یک پوشش پنهان کرده، جلوه‌ای متفاوت و جدید از خود به نمایش گذاشته است. پس ابژه این لیاقت و شایستگی و سطح قدرت متفاوت را دارد که گفتمانی جدید از خود بروز دهد و بتواند تعاملش را با جهان بیرون تغییر دهد. ابژه با استفاده از رنگ و نور و جلوه‌های ویژه می‌تواند به ابژه دیگری تبدیل شود. در همان مثال برج پیروزی پاریس می‌شود از تعابیر مختلفی استفاده کرد: از این ابژه قنداق‌شده می‌توان نوزاد تازه‌به‌دنیاآمده‌ای را تصور کرد؛ می‌توان آن را ابژه خِرد در نظر گرفت و تفسیر کرد که تمدن پاریس به درجه‌ای از خرد رسیده که می‌تواند بر جهان ریش‌سفیدی کند و معناهای متفاوت دیگری که از این حرکت می‌شود استنباط و برداشت کرد که منشأ تمام این سؤالات و فرضیه‌ها هنر بوده است.

 

 

 
 
 

زمان انتشار: چهارشنبه ٢١ مهر ١٤٠٠ - ٠٩:٥٥ | نسخه چاپي

نظرات بینندگان
این خبر فاقد نظر می باشد
نظر شما
نام :
ایمیل : 
*نظرات :
متن تصویر:
 

خروج




اخبار
;