آرم فرهنگستان هنر
اخبار > چالش بزرگ هنر، فقدان نظام صنفی خاص است


مرتضی کاظمی، عضو شورای سیاست‌گذاری همایش هنر و توسعه:
چالش بزرگ هنر، فقدان نظام صنفی خاص است

 

همایش «هنر و توسعه»، که سال ۱۴۰۲ در فرهنگستان هنر برگزار می‌شود، در پی شناسایی ظرفیت‌های بالقوه هنر در زیرشاخه‌های مختلف آن و راه‌های تبدیل آن‌ها به ظرفیت‌های بالفعل در راستای نقش‌آفرینی هنر در برنامه‌های توسعه اقتصادی و اجتماعی و... است. در همین راستا، با مرتضی کاظمی، معاون امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال‌های ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۳، و همچنین، عضو شورای سیاست‌گذاری این همایش، گفت‌وگو کردیم تا از ابعاد مختلف و ظرفیت‌های هنر ایرانی در مسیر توسعه بیشتر بدانیم.

الهام لایقی


کشور ما همیشه به‌عنوان مهد هنر و تمدن در جهان مطرح بوده و هنرهای ایرانی در طول تاریخ زبانزد کشورهای مختلف بوده‌اند و هم‌اکنون آثار بسیاری از کشورمان در موزه‌های جهان خودنمایی می‌کنند. با این توضیح، آیا می‌توانیم بگوییم در وجه هنر از سال‌های دور به توسعه رسیده‌ایم؟ وضعیت کنونی ما چگونه است؟
با شما موافقم و اضافه می‌کنم که مهم‌ترین رکن توسعه سرزمین ایران در ادوار گوناگون تاریخی، که گاه از کاشغر چین تا کرانه‌های شرقی مدیترانه را در بر می‌گرفته است، فرهنگ و هنر بوده است. هنر به‌طور خاص در آیین‌ها، رسوم، بازارها و شهرها حیات مدنی و خلاصه در متن زندگی آحاد مردم بوده و به همین جهت، در مقام یکی از مؤلفه‌های مهم اقتصاد ایران در طول حداقل 3هزار سال عمل کرده است. این یعنی هنر، در کنار ارزش‌های گوناگون معنوی، فرهنگی، اجتماعی، نمادین و اخلاقی خود، ارزش اقتصادی هم داشته و لذا اقتصاد هنر در ایران پدیده‌ای جدید نیست، اگرچه عنوانی جدیدی است.
برای مثال، اقتصاد چندان مبتنی بر کشاورزی نبوده است. کشاورزی و محصولات آن در طول زمان به اندازه نیاز و مصرف داخلی بوده و آنچه اضافه بر مصرف داخلی می‌مانده صادر می‌شده است. به عبارت دیگر، آنچه جنبه ارزش‌آفرینی و صادراتی داشته صنعت و از آن جمله صنایع مستظرفه بوده که امروزه بخشی از صنایع فرهنگی و خلاق را در بر می‌گیرد؛ بدین مفهوم که نیاکان ما نوعی اقتصاد ترانزیتی و صادرات محور مبتنی بر خلاقیت و هنر را بین شرق و غرب جهان قدیم، از مسیر جاده ابریشم، سامان می‌داده و مدیریت می‌کرده‌اند. حاصل چنین تکاپوی ارزشمندی تولید سرمایه‌های وافر و متنوع مادی و معنوی بوده است.
در کتاب دخل‌وخرج یک سال کشور، در دوره ناصرالدین شاه، آمده است که سهم تولیدات شهر کاشان، مبتنی بر خلاقیت و هنر، در تولید ثروت ملی از سهم خطه گیلان بیشتر بوده است. این نشان می‌دهد که هنرهای ایرانی در طول قرون، به‌عنوان یک قطب تولید ثروت، مد نظر ایرانیان بوده است. به نظر من، آنچه امروز به‌عنوان اقتصاد هنر مطرح می‌شود در ایران یک دلالت تاریخی دارد و به یک کنش صنعتی و اقتصادی کهن ارجاع می‌دهد.
اما در یک‌صد سال گذشته، به این دلیل که اقتصاد ایران تک‌محصولی و متکی به نفت شده، نقش و سهم هنر در تولید ناخالص داخلی به‌شدت کاهش پیدا کرده و هنر از متن به حاشیه زندگی رانده می‌شود و متعاقب آن، سهمش در اقتصاد ملی، صنعت، کارآفرینی و صادرات به صفر نزدیک می‌شود.
چنین سرزمینی امروز در تولید سرمایه‌های هنری حال‌وروز خوشی ندارد و از تجارت جهانی هنر نیز سهمی نمی‌برد. معیشت اهل هنر هم، به‌ویژه در استان‌ها و مناطق محروم و نیمه‌برخوردار، با مشکلات جدّی مواجه است. اگر اندک گردش مالی و اقتصادی در هنر ملاحظه می‌شود، به‌طور عمده در تهران است. عوامل مختلفی باعث این وضعیت‌اند. علاوه بر وابستگی اقتصاد ملی به نفت، عاملی چون درنظرنگرفتن شاخص‌های اقتصادی فرهنگ و هنر در حساب‌های ملی شایان ذکر است. در نظام برنامه‌ریزی کشور، ظرفیت‌های اقتصاد هنر جایگاه بایسته و شایسته‌ای ندارد؛ چون دولت‌مردان و برنامه‌ریزان هنر را هزینه‌بر می‌دانند و معتقدند بودجه‌ها و اعتباراتی که به هنر اختصاص می‌یابند برگشت‌پذیر نیستند.
در نظام آماری هم این رویکرد وجود دارد. اگر به گزارش‌های آماری سالانه کشور مراجعه کنید، شاخص‌های چندانی از اقتصاد فرهنگ و هنر نمی‌بینید؛ چون از اساس تولید نمی‌شوند. به‌عنوان مثال، آمار منظم و دقیقی از کنشگران و کسب‌وکارهای هنری در گزارش‌های آماری ایران نمی‌آید.
افزون بر این، نظام سیاسی هم توجهی به ظرفیت‌های اقتصادی هنر ندارد و صرفاً از وجه تبلیغاتی به آن می‌پردازد؛ حتی به قابلیت‌ها و نقش هنر در ارتقای کیفیت زندگی، اعتلای اخلاقی و حیات مدنی توجهی درخور ندارد.
در بخش‌های دیگر کشور نیز، مثل اقتصاد و صنعت و کار، وضعیت همین است و اساساً برنامه‌ریزی خاصی برای استفاده از ظرفیت اقتصادی هنر در توسعه این بخش‌ها وجود ندارد.
رویکردهای امنیت شغلی هم در این حوزه کم‌رنگ است؛ تا آنجا که گاه حتی به تأمین شغلی اهالی هنر بی‌اعتنایی می‌شود. بد نیست بدانید یکی از حرفه‌های بسیار پُرخطر در کشور هنر است و فعالان عرصه‌های هنر با انواع خطرها (ریسک‌ها) در بالاترین درجه مواجه‌اند.
معتقدم در طی قرن گذشته و در حال حاضر، اقتصاد هنر در سیاست‌های کلان و اجرایی دولت‌های ادوار مختلف، در خوش‌بینانه‌ترین حالت، سایه‌نشین بوده و در برنامه‌های کوتاه‌مدت و میان‌مدت و بلندمدت پیشرفت کشور سهم و نقش بسزایی نداشته است. شاهد این مدعا سهم هنر در بودجه سالیانه است که همواره کمتر از یک‌دهم درصد از کل بودجه بوده است. با این حال، امروز شاهد آن هستیم که در بخش‌های عمومی و خصوصی حرکت هایی شروع شده ، جریان پیدا کرده و آرام‌آرام اثربخش شده اند . ازجمله، در شاخه‌های گوناگون هنرهای تجسمی، مثل نقاشی و مجسمه و عکس، خلاقیت‌ها و کسب‌وکارها رونق یافته و اقتصادی هرچند کوچک شکل گرفته و در بازارهای داخلی و خارجی نیز حضور دارند؛ البته در طراز قابلیت‌های هنرهای برشمرده نیست و حتی کفاف نیاز جامعه بزرگ هنرهای تجسمی را نمی‌دهد؛ ولی حرکتی است که چشم‌انداز خوبی دارد.
سینما هم چند سالی است که با ظهور و بروز پلتفرم‌های نمایش خانگی واجد گردش اقتصادی روبه‌رشدی شده است. به تعبیر دیگر، صنایع دیداری و شنیداری نیز، در کنار دیگر رشته‌های صنایع خلاق، در آینده‌ای نزدیک می‌تواند جایگاه درخوری در تولید ناخالص داخلی کشور کسب کند.
تئاتر خصوصی هم در دو دهه اخیر شکل گرفته و جریانی ایجاد کرده که اگر حمایت شود، نتایج اقتصادی شایان توجهی برای هنرهای نمایشی در پی خواهد داشت.
جریان اقتصاد موسیقی هم در این سه دهه، به‌صورت متناوب و با افت‌وخیز، شکل گرفته و ظرفیت بالاتری از تئاتر و سینما را نشان داده است؛ اما چون دستخوش ریسک‌های بیشتری می‌شود، ثبات لازم را ندارد.
این چهار شاخه از اقتصاد هنر را می‌توان مصداق‌هایی از فعالیت‌ها و بارقه‌های امید در عرصه اقتصاد هنر دانست.

وضعیت ایران در میان کشورهای جهان از لحاظ توسعه اقتصاد هنر چگونه است؟
وضعیت اقتصاد هنر ایران را از دو منظر ظرفیت‌های بالقوه و بالفعل می‌توان بررسی کرد. از منظر ظرفیت‌های بالقوه، هنرهای ما فوق‌العاده‌اند؛ اما از منظر بالفعل سهم آن‌ها از اقتصاد ملی و تجارت جهانی هنر بسیار اندک است. به‌عنوان مثال، هنرهای تجسمی ایران در منطقه دارای رکوردهای مطرحی است؛ ازجمله، گران‌ترین اثری که در حراج‌های منطقه فروخته شده متعلق به ایران است و سهم ایران هم از حجم بازار منطقه بیش از ۳۰درصد است؛ اما در مقایسه با گردش مالی هنر در جهان وضعیت خوبی ندارد. یکی از دلایل اصلی آن تحریم‌هاست. به‌رغم اینکه هنر مشمول تحریم نیست، در فرایند نقل‌وانتقال ارز با مشکل مواجه می‌شود. این موضوع نیز یکی از چالش‌های اقتصاد هنر ایران است.

متولی اقتصاد فرهنگ و هنر در ایران کیست؟ آیا نهادی به‌صورت خاص در زمینه اقتصاد هنر کشور فعالیت می‌کند؟ و به‌طور کلی، مسئولیت بررسی اقتصاد هنر با چه نهادی است؟
به‌ظاهر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی متولی است؛ اما در عمل می‌توان گفت اقتصاد هنر متولی معیّنی ندارد. توضیح خواهم داد. در قانون اهداف و وظایف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مصوب سال ۱۳۶۵، از الف تا یای فعالیت‌های هنری بر عهده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. می‌گویم فعالیت‌ها، نمی‌گویم کسب‌وکارهای هنری. این دو با هم تفاوت‌هایی دارند. فعالیت‌ها ناشی از کسب‌وکارهاست. اگر کسب‌وکارها رونق پیدا کنند، فعالیت‌ها و به‌تبعِ آن، اقتصاد هم رونق پیدا خواهد کرد. در قانون مذکور، کسب‌وکارها تصریح نشده است. به نظر من، متولی اصلی در موضوع اقتصاد فرهنگ و هنر را باید در جای دیگری به‌جز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سراغ گرفت؛ آن هم نظام صنفی خاصی مرتبط با کسب‌وکارهای فرهنگی و هنری و رسانه‌ای است. اطلاع دارید که همه صنوف در بخش‌های گوناگون صاحب نظام صنفی مرتبط با خودند، به‌جز بخش فرهنگ و هنر. علاوه بر این، ماهیت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، از اساس، اقتصادی نیست و اقتصاد را هم نمی‌شناسد و به همین دلیل، اصحاب فرهنگ و هنر از کاروان اقتصادی کشور جا مانده‌اند.
از سوی دیگر، متوسط عمر مدیریت در بخش فرهنگ دوونیم سال است و وزرا و معاونان و مدیران متعددی به این وزارت‌خانه می‌آیند و می‌روند که هر کدام انواعی از دغدغه‌ها و اولویت‌ها و مبانی فکری دارند، به‌جز نگاه و رویکرد اقتصادی. همین بی‌ثباتی مدیریت و شناخت‌نداشتن مدیران از اقتصاد فرهنگ و هنر از جمله دلایل شکل‌نگرفتن شاکله‌ها و تشکل‌های اقتصادی در بخش فرهنگ است.
بیش از چهل سال است که در جهان پدیده‌ای به نام صنایع خلاق، که حاصل آن اقتصاد خلاق است، شکل گرفته و گردش مالی آن بیش از ۳هزار میلیارد دلار است و ۳ تا ۵/۳درصد از تولید ناخالص جهان را دارد که رقم بالایی محسوب می‌شود. سهم صنایع خودروسازی در تولید ناخالص داخلی جهان کمتر از سهم صنایع خلاق است. سهم ایران از گردش جهانی این صنایع و اقتصاد، که در چند نمونه انگشت‌شمار چون صنایع‌دستی و فرش و هنرهای تجسمی خلاصه می‌شود، کمتر از یک میلیارد دلار است؛ در حالی که حراج‌های آثار هنرهای تجسمی و اموال فرهنگی، دست‌کم گردش مالی‌ای بین ۶۰ تا ۷۰میلیارد دلار از اقتصاد خلاق جهان را در اختیار دارند. از این رقم، حداکثر ۲۰میلیون دلار سهم هنرمندان ایرانی است؛ البته این سهم می‌تواند با حمایت دولت و فراهم‌کردن محیط قانونی مناسب و اعطای تسهیلات لازم برای کسب جایگاه شایسته در بازارهای جهانی هنر افزایش چشم‌گیری بیابد.
برگردم به بحث نظام صنفی. معتقدم آن دسته از وظایف، تکالیف، مأموریت‌ها و روندهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که ناظر بر فعالیت‌های هنری بوده و می‌توانند جنبه اقتصادی پیدا کنند باید با طی‌کردن فرایند قانونی اخذ مجوز از مجلس شورای اسلامی به نظام صنفی خاص بخش فرهنگ و هنر منتقل شوند.
خلاصه حرفم این است که چالش بزرگ اقتصاد هنر و توسعه کسب‌وکارهای هنری فقدان نظام صنفی خاص آن است. شکل‌گیری و فعالیت این نظام صنفی، در کنار اقدامات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که مسئولیت سیاست‌گذاری و تأمین زیرساخت‌های هنر را بر عهده دارد، به رونق اقتصاد هنر منجر خواهد شد.

اگر بخواهیم وضعیت هنر ایران را با دیدگاه اقتصادی آسیب‌شناسی کنیم، چه مشکلاتی را در موفق‌نبودنمان دخیل می‌دانید و چه راهکاری را برای رفع این مشکلات توصیه می‌کنید؟
مشکل فراوان است؛ اما من در حوصله این گفت‌وگو به اهم آن‌ها اشاره می‌کنم. به گمان من، بزرگ‌ترین مشکل باورهای موجود است که ابتدا باید اصلاح و پس از آن، برنامه‌های کلان و عملیاتی تهیه و اجرا شوند. این باورها در ذهن و ضمیر مدیران، اصحاب هنر و دیگر کنشگران عرصه‌های هنری، چه در دولت و چه در بخش خصوصی، باید به نفع ظرفیت‌ها و قابلیت‌های اقتصاد هنر اصلاح شوند.
از یک سو، دولت باید به این باور برسد که فرهنگ و هنر می‌تواند در کنار سه قطب اصلی اقتصاد، یعنی کشاورزی و صنعت و خدمات، ثروت‌آفرین باشد. در حال حاضر، فرهنگ و هنر در نظام برنامه‌ریزی و توسعه کشور ذیل خدمات است و به همین دلیل، به ظرفیت‌های اقتصادی آن پرداخته نمی‌شود. دولت باید بپذیرد فرهنگ و هنر ظرفیتی دارد که در چشم‌اندازی دَه‌ساله به قطب چهارم اقتصاد تبدیل شود. از سوی دیگر، اصحاب هنر باید به هنر خود، به‌عنوان حرفه‌ای ثروت‌آفرین و مؤثر در رشد و پیشرفت زندگی و حیات اقتصادی کشور، باور داشته باشند و توجه به آن را، به‌عنوان حق خود، از دولت طلب کنند. بخش خصوصی نیز باید متقاعد شود که سرمایه‌گذاری در عرصه‌های هنری هم سودآور است و هم اعتبار و حیثیت فرهنگی و اجتماعی می‌بخشد. امیدوارم کارآفرینان و صاحبان سرمایه به این صرافت بیفتند که ایران سرزمین تنوع فرهنگی و مرز پُرگهری است که هر گوشه آن مزیت خاص خود را برای خلق ثروت مادی و معنوی دارد.

آیا تاکنون سند راهبردی درباره اقتصاد هنر تدوین شده است؟ و اگر پاسختان مثبت است، چشم‌انداز آینده کشور از لحاظ توسعه اقتصادی هنر چیست؟ در کجا باید سرمایه‌گذاری کنیم و در کجا باید دست نگه داریم؟
تا جایی که من اطلاع دارم، چیزی به‌عنوان سند راهبردی اقتصاد هنر یا اقتصاد فرهنگ و خلاق تا به حال تدوین نشده است و گمان هم نمی‌کنم که در دست تدوین باشد. اطمینان دارم که فرهنگستان هنر، بر اساس اهداف و مأموریت‌ها و وظایف خود و با برگزاری این همایش، می‌تواند مسیر تهیه و اجرای چنین سندی را هموار سازد.

آیا صحبت پایانی دارید؟
بلی. مطلبی به خاطرم رسید که بد نیست در پایان به آن اشاره کنم. می‌دانید که افق سند چشم‌انداز جمهوری اسلامی ایران سال ۱۴۰۴ است؛ بدین مفهوم که ایران باید در آن سال، یعنی دو سال دیگر، در همه زمینه‌ها قطب نخست منطقه باشد. باور دارم که تنها زمینه‌ای که می‌شد در آن، با توجه به استعدادها، ظرفیت‌ها، منابع و برخی از زیرساخت‌ها، به این افق رسید بخش فرهنگ و به‌ویژه هنر بود که متأسفانه، به علت بی‌توجهی دولت‌مردان، حاصل نشد؛ البته هنرهای تجسمی هم‌اکنون به این افق رسیده است و اگر دولت اندک توجه و حمایتی کند، به افق‌هایی فراتر از منطقه هم دست خواهد یافت.

 

 
 
 

زمان انتشار: يکشنبه ١٠ ارديبهشت ١٤٠٢ - ١٤:٣٥ | نسخه چاپي

نظرات بینندگان
این خبر فاقد نظر می باشد
نظر شما
نام :
ایمیل : 
*نظرات :
متن تصویر:
 

خروج




اخبار
;